برخلاف گذشته که نگاهها یا صرفا جنبه انتقادی داشت و یا جنبه حمایتی کامل، در سالهای اخیر با هویداشدن جنبههای مختلف روند جهانیشدن، نگاهها کارشناسیتر و فارغ از تعصبات رایج است.
جدای از صاحبنظرانی که در این عرصه فعال شدهاند، سازمانهای جهانی وابسته به سازمان ملل متحد و غیروابسته، اخیرا گزارشهایی پیرامون جهانیشدن و آثار آن منتشر کردهاند.
گزارش زیر که از سوی آنکتاد (سازمان کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل) منتشر شده است، از این جمله است.
برای نخستین بار در طول چند دهه – اگر نگوییم چند قرن – تولید ناخالص داخلی بیشتر کشورهای در حال توسعه در خلال 5 سال اخیر با سرعتی بیش از تولید ناخالص داخلی کشورهای به اصطلاح ثروتمند مانند آمریکا، کانادا، ژاپن و کشورهای اتحادیه اروپا رشد کرده است.
به گزارش آی پی اس، میانگین رشد تولید ناخالص داخلی در کشورهای ثروتمند 3 درصد بود، در حالی که این نسبت در کشورهای در حال توسعه به 7 درصد رسید. تولید ناخالص داخلی به مجموع تمام درآمدهایی که در یک کشور کسب میشود، اطلاق میشود.
حتی در خلال سالهای 2003 تا 2007 درآمد سرانه در کشورهای به اصطلاح جنوب بیش از کشورهای شمال با سرعت بیشتری رشد کرد. این امر برای کشورهای شرق و جنوب آسیا امر تازهای نیست، اما این تحول برای آفریقا و آمریکای لاتین پس از 2 دهه رکود، یک تجدید حیات محسوب میشود.
کشورهای در حال توسعه
سازمان کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل (آنکتاد) در تازهترین گزارش خود با اعلام این خبر افزود: شکاف بین کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته اندکی کاهش یافته است.
بر اساس همین گزارش، در سال 1980، تولید ناخالص داخلی سرانه واقعی درکشورهای توسعهیافته 23 برابر آن در کشورهای در حال توسعه بود، اما این نسبت در سال 2007، به
18 برابر کاهش یافت.
ارتقای این نسبت کلاً ناشی از تحول اقتصادی در شرق و جنوب آسیاست. این شکاف نسبی در مورد کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و کشورهای دارای به اصطلاح اقتصاد در حال گذار (شامل کشورهای کمونیست سابق) اکنون بسیار بیشتر از سال 1980 است.
با این حال، در 5 سال گذشته بهبودی کلی در وضعیت اقتصادی جنوب حاصل شده است. روابط جنوب-جنوب نقش فزایندهای در اقتصاد جهان ایفا میکند. هند و چین از رهگذر موفقیت خود در عرصه صنعت و خدمات، اقتصاد شکوفایی دارند، اما این رشد باعث افزایش بهای مواد خام شده و از این روسبب کمک به اقتصاد کشورهای ضعیف در آفریقا و آمریکای لاتین شده اند.
از این رو، میتوان گفت نابرابری در سطح جهان اندکی کاهش یافته است، اما این فقط یک روی سکه است. روی دیگر ملی شدن یا محلی شدن نابرابری است. در بیشتر کشورها، نابرابریها ی درآمدی در حال افزایش است.
مورد آمریکا سند خوبی است. رشد تولید ناخالص داخلی در این کشور ظرف 10 سال گذشته تقریباً نصیب 10 درصد بالای جدول دارندگان درآمد شده است. کارگران غیرماهر اکنون 30 درصد کمتر از دهه 1970 در میآورند.
کشورهای اتحادیه اروپا
در اتحادیه اروپا، این پدیده کمرنگتر است. مالیات بالا، اتحادیههای کارگری نیرومند و قوانین کارگری سبب ملایم شدن پیامدهای جهانی شدن شده است.
اما مطالعات مفصل نشان میدهد حتی در کشوری مانند بلژیک نابرابری رو به فزونی است، زیرا درآمدهای سرمایهای وضعیت خوبی دارد و سرمایه (سهام، زمین و غیره) بسیار نابرابر در میان مردم توزیع شده است.
در این کشور، 62 درصد سهام در اختیار 10 درصد بالای دارندگان درآمد است. در خلال 15 سال گذشته، بهای سهام در بلژیک 350 درصد افزایش یافته است و میتوان حدس زد چه کسانی بیشترین سود را در این میان به دست آوردهاند.
عامل دیگری که به نابرابری دامن میزند، این است که حقوق مدیران ارشد اجرایی به شدت افزایش یافته است، در حالی که کارگران مجبور هستند با درآمدهای پایین بسازند.
در آلمان بین سالهای 1992 تا 2006، دستمزد 10 درصد بالای دارندگان درآمد 31 درصد افزایش یافت، در حالی که این نسبت در 10 درصد پایین با 13 درصد کاهش روبه رو شد.
در بیشتر کشورهای ثروتمند سهم نیروی کار یعنی بخشی از درآمد ملی که به نیروی کار تعلق میگیرد، هر سال کمتر میشود، در حالی که سهم سرمایه بیشتر میشود. جهانی شدن یکی از عواملی است که باعث این وضع شده است.
مطالعات صندوق بینالمللی نشان میدهد بین سطح تجارت و مهاجرت از یک سو و سهم نیروی کار ارتباط وجود دارد.
مطالعات دیگر حاکی از آن است که این تأثیر در آن بخش از اقتصادی که ماهیت بینالمللی پیدا کرده است، از بقیه بخشها شدیدتر است. در نتیجه موقعیت چانهزنی کارگران یا اتحادیههای کارگری به علت رقابت بینالمللی تضعیف شده است.
هند، چین و آمریکای لاتین
این سازوکار یک عامل نابرابری در کشورهای در حال توسعه نیز است، اما در این کشورها اختلاف بین روستاها و شهرها نقش مهمی ایفا میکند. در بیشتر کشورهای در حال توسعه نابرابری رو به فزونی است.
مطالعات بانک جهانی نشان میدهد نابرابری در چین بیشتر از هر کشور دیگری در جهان رشد کرده است. البته این کشور از برابری افراطی دوره مائو آغاز کرد، اما آمار تکاندهندهای اکنون از اقتصاد آن منتشر شده است.
بین سالهای 2001 تا 2003 نرخ رشد اقتصاد چین سالیانه 10 درصد بود، اما 10 درصد پایین دارندگان درآمد با 5/2 درصد افت درآمد روبه رو شدند. آمار رسمی حاکی از آن است که اختلاف بین 20 درصد بالا و 20 درصد پایین دارندگان درآمد در طول 3 سال گذشته 40 درصد رشد کرده است.
نظیر چنین حالتی در هند و آمریکای لاتین رخ داده است. برخی از افراد از رهگذر
جهانی شدن سود فراوانی به دست آوردهاند، اما دیگران سودی نداشته یا حتی زیان کردهاند. کشاورز هندی که زمین خود را بدون مابهازای کافی با صنعتی شدن از دست میدهد، بازنده جهانی شدن است.
نابرابری داخلی بسیار مشهودتر از نابرابری در میان کشورهاست. مردم بیشتر حساس هستند که همسایهشان خودرویی گرانقیمت سوار شود تا اینکه شخصی 10 هزار کیلومتر دورتر این کار را انجام دهد.
نابرابری داخلی تنشهای اجتماعی و آثار سیاسی بیشتری به همراه دارد. حزب بهاراتیا جاناتا در سال 2005 با وعده رشد اقتصادی و با شعار «هند تابان» وارد انتخابات شد، اما میلیونها رأیدهنده نشان دادند هیچ نشانی از تابش نمیبینند و این حزب شکست خورد.
دولت جدید هند قانون تضمین اشتغال روستایی را تصویب کرد که بر اساس آن، بزرگسالان عضو خانوادههای روستایی از 100 روز کار غیرماهرانه با حداقل حقوق قانونی برخوردار میشوند.
در چین دولت در معرض آزمون عمومی از طریق انتخابات نیست، اما مردم نارضایتی خود را با تظاهرات و ستیزههای اجتماعی بیشمار نشان دادهاند. در نتیجه دولت مرکزی پول بیشتری به مناطق روستایی فرستاد و بیشتر مالیات روستاییان را لغو کرد.
در شهرها حداقل دستمزد افزایش یافت، وضعیت قانونی کارگران مهاجر بهبود یافت و قوانین جدید کار برای کمک به وضعیت کارگران به اجرا درآمد. هنوز معلوم نیست آیا این اقدامات مؤثر خواهد بود یا خیر؟
در آمریکای لاتین، در بیشتر کشورها دولتهای چپگرا یا میانه متمایل به چپ به قدرت رسیدند که توزیع بهتر درآمد را یکی از اولویتهای خود قرار دادهاند.
در آمریکا اگر نامزد حزب دمکرات به ریاست جمهوری انتخاب شود، باید برای بهبود توزیع ثروت، معافیتهای مالیاتی را که جورج بوش اعمال کرد و عمدتاً به نفع ثروتمندان بود، لغو کند.
گسترش چتر بهداشت یکی دیگر از راههای کاهش آثار نابرابری درآمدهاست.
در اروپا که توزیع مجدد ثروت بیشتر از دیگر نقاط جهان جریان دارد، دولتها اخیراً به گونهای باعث تقویت نابرابری درآمدی شدهاند.
در کشورهای زیادی، مالیات شرکتها و تعرفههای بالای مالیات بر درآمد کاهش یافته است، در حالی که این درآمدها دقیقاً همان درآمدهایی است که جهانی شدن باعث افزایش آن میشود.
در برخی کشورها این امر باعث تقویت احزاب چپگرا به جای سوسیال دمکراتها شده است. نظرسنجیها در آمریکا، فرانسه و آلمان نشان میدهد اکثر مردم حفظ کار و کسب خود را بر تجارت آزاد ترجیح میدهند، حتی اگر این امر به کاهش رشد اقتصادی بینجامد.
یک نکته روشن است.
در بسیاری از کشورها، دولتها مجبور شدهاند یا زیر فشار قرار گرفتهاند که ثروت کشور را به شیوهای عادلانهتر توزیع کنند.
در بیشتر کشورهای در حال توسعه نابرابری رو به فزونی است مطالعات بانک جهانی نشان میدهد نابرابری در چین بیشتر از هر کشور دیگری در جهان رشد کرده است.